آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان جوجه کوچولو 20-ترکه از صدای جیرجیرک خوابش نمیبرده، میاد جیرجیرکه رو روغنکاریش میکنه!! 21-یارو زن اینکارهه میره دکتر زیبایی، میگه: آقای دکتر، بیزحمت دور نافم یکم مو بکارید!! دکتره کف میکنه، میگه: خانم همه میان اینجا موهای اضافة بدن رو بسوزونن، شما اومدین دور نافتون مو بکارید؟! زنه میگه: والله اقای دکتر دیدیم کار و کاسبی خوبه، گفتیم یک شعبه هم بالاتر بزنیم!!! 22-به رشتیه میگن اعضای خانوادتو نام ببر، میگه: صاایران، امرسان، موبایل، آمریکا!! میگن: مرتیکه این کسشعرا چیه میگی؟! رشتیه میگه: آخه شما نمیدونی؛ صاایران دختر کوچیکمه، هر روز بهتر از دیروز! امرسان دختر بزرگمه، زیبا جادار مطمئن! موبایل خانمه، که هیچ وقت در دسترس نیست! آمریکا هم خودمم، که هیچ غلطی نمیتونم بکنم!!! 23-دو تا ترکه میرن سوراخ لایة اوزن رو بدوزن، خودشون میمونن اونور!!! 24-قزوینیه یه بچه خوشگل بلند کرده بوده، پای معامله که میرسن قزوینه میگه: ببین بالام جان، اگه بزاری توش بزارم 50 تومن بت میدم اگر هم بزاری لاش بزارم 100 تومن بت میدم. بچهه هم پیش خودش میگه: عجب نرخ خوبیه! بزار یه لاپا بهش بدیم 100 تومن کاسب بشیم. خلاصه تا وارد عمل میشن قزوینیه امونش نمیده و تا دسته میکنه تو ماتحت بچه مردم! پسره هم بدبخت با هزار مکافات خودشو میکشه بالا میگه: خوارکسده مگه قرار نبود لا پام بذاری؟! پس چرا کردی توش؟! قزوینیه میگه: بالام جان به جون تو دست کردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم!!! 25-ترکه تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده، یک قطار هم داره ازون دور میاد! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه، میره اون جلو وامیسته. رانندة قطاره هم که آتیشو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته. همچین که قطار واستاد، ترکه یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن! خلاصه ترکه رو میگیرن میبیرن بازجویی، اونجا بازجوه بهش میتوپه که: مرتیکة خر! نه به اون لباس آتیش زدنت، نه به اون نارنجک انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! ترکه میزنه زیر گریه، میگه: جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم!!! 26-ترکه لب دریا نشسته بوده یه دفعه یه زن خوشگل شنا کنان میاد پیشش وبهش چشمک میزنه. ترکه میگه: جل الخالق! ما اسبماهی دیده بودیم، سگماهی دیده بودیم، فیلماهیدیده بودیم، اما دیگه جندهماهی ندیده بودیم!!! 27-ترکه بچش بعد از عید فطر به دنیا میاد، اسمشو میگذاره: پسفطرت! 28-از ترکه میرسن: اسمت چیه؟ میگه: حمزه، ولی توخونه شیش کوچولو صدام میکنن!! 29-ملکة انگلیس داشته از یه بیمارستان بازدید میکرده، وارد یک اتاق میشن، میبینن مریضه داره رو تخت جلق میزنه! ملکه جا میخوره از رئیس بیمارستان میپرسه : اوه! آقا خواهش میکنم بفرمایید این چه وضعیتی است؟ رئیس بیمارستان جواب میده: چیزه! بله! ببخشید! یادم اومد. این مریض میزان ترشح اسپرمش خیلی زیاده، اگر روزی یه بار تخلیه نکنه حالش وخیم میشه! ملکه میگه : عجب! حالا فهمیدم! خلاصه ازونجا رد میشن، تو بخش بعدی وارد یک اتاق میشن، میبینن یک پرستاره داره برای یه مریض ساک میزنه! ایندفعه قبل ازین که ملکه سئوال کنه، دکتره میگه : این مریض هم همون مشکل رو داره، ولی این بخش خدمات بهتری ارائه میده!!! 30-رشتیه نصفه شب میخواسته بره بشاشه، به زنش میگه: خانم جان، یک دقیقه این جای منو نگردار، من الان میام!! نظرات شما عزیزان:
![]() ![]() |